فاطمه(ص) به اسماء بنت عمیس فرمود: ای اسماء ! من این را که نسبت به بانوان انجام می شود و (در مراسم بعد از مرگ تنها ) پارچه ای روی جنازه زن می اندازند و در نتیجه پوشش لازم را ندارد و جسد نمایان است ، ناروا شمرده و نمی پسندم . اسماء گفت : ای دختر رسول خدا! آیا چیزی را که در سرزمین حبشه دیدم به شما نشان دهم؟ پس از آن ، اسماء چوبهای تری را فراهم ساخت ، آنها را خم کرد، سپس پارچه ای روی آنها انداخت (و تابوتی ساخت). فاطمه(ص) فرمود: چقدر این خوب و زیباست! چرا که به واسطه آن ، زن از مرد باز شناخته می شود( در نتیجه ، نسبت به شوون جنازه زن رعایت لازم صورت خواهد گرفت ) . پس آنگاه که من جان سپردم ، تو و علی مرا غسل دهید و هیچ کس دیگر برمن وارد نشود . زمانی که رحلت کرد ، علی و اسماء او را غسل دادند.
همین مضمون را دولابی ،از محدثان اهل سنت ، ذکر نموده و سپس افزوده است:
بعد از پیامبر اکرم (ص) هیچ گاه با تبسم دیده نشد مگر آن روز که اسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد.
چه بسیار غم انگیز و دلخراش است که یگانه دختر پیامبر اکرم (ص) ، تنها لبخندی که بعد از رحلت پدر خود می زند هنگامی است که نگاهش به شبه تابوت خویش می افتد! گویا به یاد نزدیکی آن روز موعود می افتد. از طرف دیگر خیالش آسوده می گردد که بعد از رحلتش ، نگاه بیگانه ای به او ، هر چند از روی پارچه ، نخواهد افتاد، با اینکه طبق وصیتش مراسم خاک سپاری ، مخفیانه انجام خواهد شد و تعداد انگشت شماری چون علی (ص) و سلمان و مقداد شرکت خواهد کرد؛ با این همه ، نگران نحوه تشییع جنازه و حفظ حرمت شؤون اسلامی خویش است و تنها با دیدن تابوت که امکان محافظت کامل او را دارد آرامش می گیرد . در روایت دیگری از امام صادق (ص) آمده است که اسماء تختی درا آورد ، آن را وارونه کرد و ترکه هایی از درخت خرما را به پایه های آن بست و پارچه ای روی آن افکند و به حضرت (ص) نشان داد.
منبع:کتاب فاطمه (ص)گلواژه آفرینش
حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاءج2 ص3
ذخائر العقبی ص53
بحارالانوارج43 ص213