آتش در حریم! (دوشنبه 88/2/21 ساعت 3:43 عصر)
سرسختی علی (ع) و تبلیغات فاطمه (ع) دشمن را به وحشت انداخت، آنان با دستپاچگی، عملی را مرتکب شدند، که جز سند محکومیت در دادگاه تاریخ پیامد دیگری را بدنبال نداشت.
ابنقتیبه دینوری از مورخین بزرگ اهل سنت گزارش میکند که: عمر نزد ابابکر آمد و گفت: آیا این مخالف بیعت، علی را دستگیر نمیکنی؟
ابوبکر به غلامش قنفذ فرمان داد که نزد علی برو و وی را پیش من فراخوان. قنفذ نزد علی رفت. علی فرمود: برای چه آمدهای.
قنفذ: جانشین رسول خدا تو را فراخوانده است.
علی: (جانشین رسول خدا؟!) چه زود بر رسول خدا دروغ بافتید؟
قنفذ پیام علی را رساند و ابوبکر سخت گریست.
عمر دوباره گفت: این متخلف را به خود وامگذار.
ابوبکر: قنفذ! دوباره نزد علی برو و بگو جانشین رسول خدا تو را برای بیعت دعوت میکند.
قنفذ، مأموریت را انجام داد.
علی با صدای بلند فرمود: سبحانالله ابوبکر مدعی چیزی است که از او نیست.
قنفذ پیام علی را به ابوبکر رساند، و وی سخت گریست.
عمر بپاخاست، گروهی [1] نیز بدنبال وی راه افتادند تا به خانه فاطمه رسیدند، درب را کوبیدند، فاطمه چون صدای آنها را شنید، با صدای بلند فریاد کشید: «یا ابت یا رسولالله ماذا لقینا بعدک من ابنالخطاب و ابن ابیقحافه» ای پدر! ای رسول خدا! بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابیقحافه چه مشکلاتی بر ما تحمیل شد.
چون جماعت ناله و گریه فاطمه را شنیدند تحت تأثیر قرار گرفتند و گریهکنان بازگشتند، چه نزدیک بود قلبهای آنان بازایستد و جگرشان پاره پاره شود. تنها گروه اندکی با عمر ماندند...» [2] .
ابنقتیبه در گزارشی دیگر میگوید: «(چون عمر به درب خانه فاطمه آمد) ساکنین خانه را خواست اما آنان از بیرون آمدن سرباز
زدند، عمر هیزم طلبید و گفت: «والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لا حرقنها علی من فیها: به خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه بیرون میآید یا خانه را با ساکنینش به آتش میکشم. به او گفته شد در این خانه فاطمه است. گفت: هر که میخواهد باشد!...» [3] .
فاطمه فریاد زد: «یابن الخطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ [4] اتخرق علیا و ولدی؟» [5] آیا آمدهای تا خانه ما را آتش بزنی؟ آیا علی و بچههایم را میخواهی به آتش بکشی؟
___________________
کلمات کلیدی :
نویسنده: * سادات