سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

یا منیل

زندگینامه امام هادی علیه السلام (چهارشنبه 89/3/26 ساعت 2:35 عصر)


تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی  النقی  (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری 
نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه
از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام
ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید
و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام "
ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام
هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران
امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام
و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب
گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ
اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای  از آگاهانیدن
مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی  نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و
نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی  متوکل
عباسی
 - آنی آسایش
نداشت . به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر
دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای  خصومت
آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن
حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در
شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه
به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف
جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست
ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام
را ببینند . و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین
( = مکه
و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه
و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که
بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه
حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه
دستگاه جبار عباسی است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر
صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو
اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای  زمان بودند ، و
بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی
 ،
نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از
جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان
امام جعفر صادق (ع
) پیش
نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص
که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین
فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر
دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید
و شاید پیش نیامد
. با
این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این
سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن
دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم
شکستن قدرت ظاهری  خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه
دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و
کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و
نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود .
دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه
) ممکن است به فرمانبری از
امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند
. بدین
جهت پیک در پیک و نامه در پی  نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد
امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال
دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی  حضرت هادی (ع ) را در نزد خود
زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره
زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد
. برخی 
از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند . پس
از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور
بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم
طاهری از آمدن امام (ع
) به
بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند
پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی  متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او
را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به
خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل
کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . او نیز به یحیی سفارش کرد در حق
امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد .
از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی  ناشناخته بر دلش چنگ
زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل
شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به
خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر
بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن
حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده
بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟
یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی
اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون
خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی  کردم ، جز قرآن مجید و
کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس
آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به
دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن
مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به
خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت
حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود . مورخان نوشته اند : مادر متوکل
نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی  به سزا داشت . روزی متوکل مریض
شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند
. مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در
این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست
که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن
حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن
خدا بهبودی  حاصل می شود . چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر
متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد .
اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر
داد دینار فراوانی  در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید
حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه
امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا
آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به
نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار
توست . آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به
خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری  سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر
مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو
کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده
کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و
کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع )
زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود . با این همه ، متوکل
همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست
ظاهری  بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر
نقشی
  داشتند
. روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و
اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ،
برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از
نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش
بپردازد . این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در
سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را
که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر
کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در
موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد
. اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت
امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را
اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که
لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن
بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل
بیت او اراده خروج بر او نمایند " . در این مدت
20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی  ،
مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی  امام و رفت و آمدهایی 
که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی 
عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی  در
نزدیکی سامرا ( بلد
) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می
رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند
. "



  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: * سادات

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    زندگینامه امام هادی علیه السلام
    طاقت ندارم
    میلاد امام حسن عسگری سلام الله علیها
    امیرالمؤمنین و فدک
    آتش در حریم!
    آتش در حریم!
    حدیث لوح فاطمه (س) و نکته هایى در شرح آن
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 44 بازدید
    دیروز: 18 بازدید
    کل بازدیدها: 219183 بازدید
  •   درباره من
  • یا منیل
    * سادات
    منیل یکی از نامهای خداوند بارتعالی است که به معنی :به مقصود رساننده ، بهرهمند کننده - و دستیابی به اهداف ،از تجلی اسم منیل است . از هداف این وبلاگ نشان دادن مقام خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها و مقام زن می باشد نام من رفتست روزی بر لب جانان به سهو ___ اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
  •   لوگوی وبلاگ من
  • یا منیل
  •   دسته بندی یادداشت ها
  •   مطالب بایگانی شده
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من













  • عشق؛خدا؛پدر؛دوست