سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ
اوقات شرعی

یا منیل

گفتگو با خانم «هایکی» از هدایت یافتگان آلمان (قسمت اول) (دوشنبه 87/11/7 ساعت 10:6 عصر)

گفتگو با خانم «هایکی» از هدایت یافتگان آلمان

پدیدآورندگان :
      میزگردومصاحبه شونده:هایکی
نشریه :پیام زن
عنوان فرعی : سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است

سیاسی اجتماعی / نمای دور سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است.

سوسن صفاوردی

 

خواهر Heike «هایکی» از شهر Oldenbury«اولدنبورگ» آلمان فارغ‏التحصیل رشته اقتصاد و علوم اجتماعی از دانشگاه Oldenbury می‏باشد. در جلسه هفتگی خواهران اروپایی مسلمان در شهر برمن که اعضای جمعیت راه اسلامی می‏باشند، با او آشنا می‏شوم و از او خواهش می‏کنم تا چگونگی مسلمان شدن خویش را برایم بازگو می‏کند و او این طور شروع می‏کند:
در طول دوران دانشگاه و دوران تحصیل یک سری پروژه‏های درسی و تحقیقی در خصوص مسایل زنان و اسلام با کشور ترکیه داشتیم. البته در واقع این پروژه‏ها رشته کاری من نبودند. اما از آنجایی که یک تعداد از این پروژه‏ها به صورت گروهی انجام می‏شد، باعث ارتباط با این موضوعات شد و این اولین تجربه و آگاهی من از اسلام و مسلمین بود. البته من با این مطلب صرفا از جنبه کاری برخورد کرده و احساسم نیز نسبت به اسلام دقیقا به یک پروژه کاری ختم می‏شد. در این زمان تصویری که از اسلام داشتم، همان تصویری بود که اکثر اروپاییها و غربیها از اسلام دارند. تصویری کاملاً منفی از مذهبی که خصوصا زنان در آن بسیار تحت ستم و حقیر می‏باشند و از حق انسانی برخوردار نمی‏باشند! البته ناگفته نماند که کلاً از نظر مذهبی من نیز همانند بسیاری از غربیها بودم. یعنی غسل تعمید شده بودم و در کوچکی به کلیسا نیز می‏رفتم، اما رفته رفته که بزرگتر شدم، احساسم نسبت به کلیسا و مذهب تغییر کرد و وقتی بزرگ شدم دیگر اصلاً به کلیسا نرفتم. البته در باطن اعتقاد به خدا داشتم آن هم به دلیل اینکه می‏ترسیدم اگر وجود او را انکار کنم و بعد ببینم که او وجود داشته است، چه خواهد شد و به همین خاطر سعی می‏کردم اصلاً به او فکر نکنم. ضمن اینکه بایستی اقرار کنم همیشه احساس می‏کردم گمشده‏ای دارم و همین حس مرا وا می‏داشت که به مسایل کنجکاوانه نگاه کنم و بعضا نیز نقادانه نسبت به مسایل اجتماعی و محیط اطراف خود برخورد کنم. به طور مثال پدر من یک انسانی است که شدیدا بر ضد خارجیها است و همیشه با لحنی توهین‏آمیز و با بی‏احترامی از آنان حرف می‏زند. من همیشه از این حالت او متنفر بودم و اعتراض خود را نیز نسبت به این حالت او ابراز می‏کردم. ادب و مهربانی انسانها همیشه مرا تحت تأثیر قرار می‏داد و انسانهای مهربان و باادب را بسیار دوست می‏داشتم.

بعدها که متوجه شدم مهربانی یکی از صفات خداست مهربانی انسانها را نیز با این صفت خداوند ارتباط دادم، که انسانهای مهربان در واقع صفتی از خداوند را در خود دارند.
به هر صورت این حس جستجوگری به دنبال گمشده‏ای نامعلوم، مرا بر آن داشت تا مطالعات وسیعی را شروع کنم، هرچند که نمی‏دانستم به دنبال چه چیز بایستی بگردم، لذا هر مطلبی که با تفکر و عقل انسان مرتبط می‏خواندم از کتابهایی همانند «هنر دوست داشتن» اثر «اریک فرم» یا کتابهای «روش تمرکز حواس
Meditation» تا کتب مذاهب مختلف. از سوی دیگر علاقه من به طبیعت باعث می‏شد که به مسایل خیلی عمیق‏تر فکر کرده و کلاً راجع به همه چیز تفکر کنم. حتی در دوران کودکی و نوجوانی نیز هرگاه مسأله‏ای مرا ناراحت می‏کرد، به جنگل و پارک پناه می‏بردم و بالای یک درخت به مسایل فکر می‏کردم و این کار آرامش عجیبی به من می‏داد. درست در همین دوران که شدیدا به دنبال گمشده‏ام می‏گشتم و انواع و اقسام کتابها را مطالعه می‏کردم، مجبور شدم به خاطر تأمین هزینه‏های دانشگاه و زندگی‏ام مشغول به کاری نیم وقت شوم. و بدین صورت در رستوران «مک دونالد» که بیشتر از دانشجویان استفاده می‏کند، مشغول به کار شدم. در اینجا بود که اولین بار با همسرم آشنا شدم. او نیز دانشجو بود و در همانجا مشغول به کار بود. پس از مدتی به علت اینکه در درس انگلیسی ضعیف بود قرار شد که برایش کلاس تقویتی بگذارم. یکی از روزها به طور اتفاقی او را سر سجاده نماز و در حال نماز خواندن دیدم. حالت او و این نماز که برای اولین بار در زندگی می‏دیدم شدیدا مرا تحت تأثیر قرار داد و بدین ترتیب احساس کردم از او می‏توانم شبهات و سؤالهایی که در ذهن دارم ببرم. حس عجیبی داشتم، گویی به پیدا کردن گمشده‏ام نزدیک می‏شدم. من و همسرم در مورد مسایل مختلف زیادی با هم صحبت می‏کردیم. از مسایل اجتماعی سیاسی تا مسایل مذهبی. و من خوشحال بودم از اینکه بالاخره می‏توانستم با شخصی راجع به این مسایل صحبت کنم. طبیعتا دیدن حالت همکارم در آن زمان مرا به سوی مباحث اسلامی نیز کشاند. تا آنجا که ساعتها بحث و گفتگو می‏کردم و من برای
شما باید در نظر داشته باشید
که یک تازه مسلمان
به دنبال صحیح انجام دادن
کارهایش است
و بعد در این کثرت اختلافات
انسان کاملاً گیج می‏شود
که چه کسی درست می‏گوید
و صحیح‏ترین عمل کدام است.
صحبتی که با او می‏کردم اول سند حرف را از او درخواست می‏کردم. من همیشه عادت داشتم که در مورد هر مسأله‏ای که می‏شنوم اول تحقیق کنم. سندش را بیابم و بعد آن را بپذیرم و بدین ترتیب مدتها به این نحو سپری شد که من سؤال می‏کردم و او که حالا همسرم است با دلیل و منطق و ارائه سند در صدد پاسخگویی برمی‏آمد. لازم به ذکر است که نقش زن در اسلام یکی از داغترین بحثهای ما بود.
من هرچه می‏گذشت احساس می‏کردم به گمشده‏ام نزدیک‏تر شدم، تا یک روز که احساس کردم کاملاً اشباع شده‏ام و در میان تمام مطالعاتم راجع به مذاهب و گروههای مختلف عرفانی و مذهبی از هند تا آفریقای جنوبی، اسلام تنها مکتب و مذهبی بود که با کلیه مسایل با دید بسیار منطقی برخورد کرده بود و شاید بتوان گفت برخورد علمی اسلام نسبت به یک سری از مسایل برای شخصی مثل من که همه چیز را از بعد علوم اجتماعی نگاه می‏کرد، عاملی قوی برای مسلمان شدن بود. و بدین شکل من اسلام آوردم و وقتی خبر مسلمان شدن خود را به او دادم او بلافاصله از من خواستگاری کرد...



  • کلمات کلیدی : اسلام، کلیسا
  • نویسنده: * سادات

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    زندگینامه امام هادی علیه السلام
    طاقت ندارم
    میلاد امام حسن عسگری سلام الله علیها
    امیرالمؤمنین و فدک
    آتش در حریم!
    آتش در حریم!
    حدیث لوح فاطمه (س) و نکته هایى در شرح آن
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 19 بازدید
    دیروز: 6 بازدید
    کل بازدیدها: 218968 بازدید
  •   درباره من
  • یا منیل
    * سادات
    منیل یکی از نامهای خداوند بارتعالی است که به معنی :به مقصود رساننده ، بهرهمند کننده - و دستیابی به اهداف ،از تجلی اسم منیل است . از هداف این وبلاگ نشان دادن مقام خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها و مقام زن می باشد نام من رفتست روزی بر لب جانان به سهو ___ اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز
  •   لوگوی وبلاگ من
  • یا منیل
  •   دسته بندی یادداشت ها
  •   مطالب بایگانی شده
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من













  • عشق؛خدا؛پدر؛دوست