1ـ اصول کافى، ج 1، ص 239، ح 1- بصائر الدرجات، ص 152، ح 3- بحارالانوار، ج 26، ص 38 ح 70.
2ـ براى اطلاع بیشتر مىتوانید به کتابهاى: اصول کافى جلد اول از صفحه 238 تا 242 - بحارالانوار جلد 26 از صفحه 18 تا 66 - بصائر الدرجات از صفحهى 142 تا 161 و سایر کتابهاى معتبر مراجعه فرمایید.
|
1ـ اصول کافى، ج 1، ص 239، ج 1- بصائر، ص 152، ح 3.
2ـ بصائر، ص 154، ح 8: عندى مصحف فاطمه لیس فیه شى من القرآن.
3ـ کافى، ج 1، ص 240، ح 2- بحارالانوار، ج 26، ص 44، ح 77- بصائر، ص 157، ح 18.
4ـ بحارالانوار، ج 26، ص 18، ح 1.
5ـ کافى، ج 1، ص 241، ح 5- بصائر، ص 154، ح 6: و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه.
|
|
من خیلی سریع شروع به انجام فرایض دینی از قبیل نماز و روزه کردم و از آنجایی که هنوز در «مک دونالد» کار میکردم، زندگیام کاملاً دستخوش تغییرات شد. وقتی شروع به نماز میکردم، اتاق استراحت ما فضای خدایی به خود میگرفت، و من کاملاً احساس رضایت و خوشحالی میکردم، علیرغم اینکه رفته رفته دوستانم را از دست میدادم، اگرچه هنوز نیز حجاب نداشتم، اما عدم برخوردهای سطحی و مادی با
مسایل و تغییر حالت انسانهای متحول شده، خود ظاهرا فاصلهای را به وجود میآورد. من تلاش میکردم که در خصوص اسلام با تمام فامیل، آشنایان و دوستانم کاملاً منطقی صحبت کنم، اما آنها نمیتوانستند مسایل را درک کنند. شاید یکی از دلایلی که من راحتتر مسایل را درک کرده و مسلمان شدم، ارتباط به رشته تحصیلیام که اقتصاد در جهان سوم بود، نیز داشته باشد. من بدین وسیله قبل از مسلمان شدنم با خیلی از مسایل و مشکلات جامعه سرمایهداری آشنا شده بودم و میدانستم نتیجه زندگی سرمایهداری خلاصه شدن همه چیز در پول بود. به طور کلی ارزش انسانها در پول خلاصه میشد و من همیشه با این تفکر مبارزه میکردم. پیش از این بر این باور بودم که انسانهای تحصیلکرده، انسانهایی با خلق نیکو و پایبند به ارزشها هستند، اما متأسفانه به واسطه کارهای متعدد و مسافرتهای زیاد به هنگام تحصیل دریافتم که تصوری کاملاً غلط داشتهام. و چه بسیار انسانهایی که تحصیلکرده هستند، اما بویی از ارزشهای اخلاقی نبردهاند. و تمسک به ارزشهای اخلاقی برای من حتی پیش از مسلمان شدنم نیز بسیار اهمیت داشت و همان طوری که گفتم مسایلی مانند مصرفگرایی، سرمایهداری، نژادپرستی و غیره شدیدا مرا ناراحت میکرد و من همیشه راجع به این مسایل با اطرافیانم بحث و جدل داشتم.
ـ به نظر شما اشخاص تازه مسلمان با چه مشکلاتی میبایستی دست و پنجه نرم کنند؟
ـ وقتی یک اروپایی به اسلام روی میآورد در واقع به اسلام پناه میآورد و تصویری کاملاً مثبت دارد. متأسفانه مسلمانانی که از کشورهای دیگر میآیند، بیشترین آنها یا پناهنده سیاسی یا مهاجرند که غالبا نیز اطلاعات خاصی راجع به اسلام ندارند. تعدد گروههای مختلف مذهبی و عدم اتحاد بین گروههای مسلمان در خصوص مسایل مذهبی نیز از جمله مسایلی است که مشکلات عدیدهای را برای تازه مسلمانان به همراه دارد. به طور مثال عقاید مختلف راجع به نوع گرفتن وضو و یا نگرشهایی که راجع به مسایل وجود دارد، شدیدا باعث سردرگمی و سرگردانی تازه مسلمانها میشود. شما باید در نظر داشته باشید که یک تازه مسلمان به دنبال صحیح انجام دادن کارهایش است و بعد در این کثرت اختلافات، انسان کاملاً گیج میشود که چه کسی درست میگوید و صحیحترین عمل کدام است. از سوی دیگر وجود کتب مختلف در مورد اسلام که از دیدهای مختلف مطرح شده است و یا کتبی که از سوی تازه مسلمانها نوشته میشود و بعضا مسایل غلط از دین را انتقال میدهند نیز از جمله این مشکلات است. و از تمامی این مسایل میشود این نتیجه را گرفت که عدم رهبری واحد و وجود گروههای مختلف و قرائتهای متعدد جو ناخوشایندی را به وجود آورده است و ای کاش ما از دشمنان خویش میآموختیم که در یک سری از مسایل با یکدیگر متحد شویم و چقدر زیبا بود که رهبری واحد برمیگزیدیم که به نفع خودمان بود.
ـ به نظر شما این رهبری واحد میباید چه خصوصیاتی دارا باشد و کلاً چه کسی میتواند نقش رهبری واحد را به عهده داشته باشد؟
ـ به نظر من ما بایستی از دشمنان خود بیاموزیم. ببینید آنها ممکن است در خیلی از مسایل با یکدیگر اختلاف داشته باشند، اما در یک سری از مسایل که به نفع آنها است اتفاق نظر دارند. تازه بایستی در نظر داشت که الگوهای آنها چه کسانی هستند. به طور مثال شما بیایید تمامی رهبران سیاسی غرب و اروپا را در نظر بگیرید، کدام یک دارای خصوصیات اخلاقی انسانی هستند؟ کلینتون یا کهل، انسانهایی که خود دچار هزاران مشکل اخلاقی، خانوادگی و غیره هستند و هر روز سر و صدای یک کار خلافشان بلند میشود. انسانهایی میتوانند الگویی واحد برای دیگران باشند که در درجه اول از بعد اخلاقی سالم باشند و بعد هم دانش همه چیز را داشته باشند و خود با وجود تمامی امکانات، زندگی سادهای داشته و آنچه را که میگویند در درجه اول خود پیاده کنند، به طور مثال بیایید زندگی امام خمینی و یا آیتاللّه خامنهای را با این افراد مقایسه کنیم، خود به این نتیجه میرسیم که تنها افرادی مثل امام خمینی و آیتاللّه خامنهای میتوانند این نقش را دارا باشند. این خیلی مهم است که یک الگو به لحاظ ارزشهای اخلاقی و معنوی کامل باشد.
ـ شما گفتید اوایل بدون حجاب بودهاید، چه شد که قانون حجاب را نیز در اسلام پذیرفتید؟
ـ همان طور که گفتم من مطالعات زیادی داشتم. در این خصوص با مطالعات دورهای به این نتیجه رسیدم که سلامت خانواده و جامعه در گرو پیدا شدن قانون یا اصل حجاب است. ترویج مصرفگرایی و مسایل جنسی و سکسی و عرضه زیباییهای زن در این راستا منجر به انحراف انسان از مسیر اصلی زندگیاش میشود. در جوامع به اصطلاح آزاد که تبلیغات مداوم، زنان را به سوی جلوهگری و عرضه و نمایش خویش میکشد و زیباییهای زن مرتب از طریق رسانهها به جامعه عرضه میشود، در مردان که از احساس جنسی قویتر برخوردار هستند یک نوع احساس عدم رضایت نسبت به همسر خودشان به وجود میآورد و همسرشان نمیتواند آنان را ارضا کند. عرضه انواع مختلف جلوههای زنان، آنان را از همسران خویش سیر کرده و در نتیجه به دنبال شخص دیگری میروند. حجاب محدودیتی در زمینه سلامت روانی جامعه و خانواده بوجود میآورد. البته حجاب، هم بایستی در لباس باشد و هم در رفتار. تغییر صفات بد گذشته و یادگیری صفات اسلامی و ارزشهای اخلاقی و انساندوستی، کمک به دیگران و هزاران نکته اخلاقی دیگر از این قبیل هستند.
ـ ضمن تشکر در خاتمه اگر پیامی برای خوانندگان ما دارید بفرمایید.
ـ به نظر من اسلام و خصوصا تشیّع مظلوم واقع شده است. ما مسلمان هستیم اما به اسلام عمل نمیکنیم، ما شاید بیش از دیگرانی که نام مسلمان ندارند در قبال این مذهب بایستی پاسخگو باشیم. این نعمت مسلمان بودن و اسلام را بایستی شاکر بوده و نسبت به آن با عملکردهایی که مخالف روح اسلام است، جفا نکنیم. ایرانیان خصوصا قدر رهبرانی چون امام خمینی و آیتاللّه خامنهای را بدانند و با پایبندی هرچه بیشتر به انقلاب اسلامی و رهبران این انقلاب شاکر این نعمت باشند. امید ما این نظام است. از خداوند پیروزی همیشگی را برای همه مسلمانان خواستارم و با تشکر از شما.
ــــــــــــــــــــــــــ
یکی از روزها به طور اتفاقی
او را سر سجاده نماز
و در حال نماز خواندن دیدم.
حالت او و این نماز که
برای اولین بار
در زندگی میدیدم
شدیدا مرا تحت تأثیر
قرار داد.
شاید بتوان گفت
برخورد علمی اسلام
نسبت به یک سری از مسایل
برای شخصی مثل من
که همه چیز را
از بعد علوم اجتماعی
نگاه میکرد
عاملی قوی
برای مسلمان شدن بود.
با مطالعات دورهای
به این نتیجه رسیدم
که سلامت خانواده و جامعه
در گرو پیدا شدن قانون
یا اصل حجاب است.
|
گفتگو با خانم «هایکی» از هدایت یافتگان آلمان
پدیدآورندگان :
میزگردومصاحبه شونده:هایکی
نشریه :پیام زن
عنوان فرعی : سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است
سیاسی اجتماعی / نمای دور سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است.
سوسن صفاوردی
خواهر Heike «هایکی» از شهر Oldenbury«اولدنبورگ» آلمان فارغالتحصیل رشته اقتصاد و علوم اجتماعی از دانشگاه Oldenbury میباشد. در جلسه هفتگی خواهران اروپایی مسلمان در شهر برمن که اعضای جمعیت راه اسلامی میباشند، با او آشنا میشوم و از او خواهش میکنم تا چگونگی مسلمان شدن خویش را برایم بازگو میکند و او این طور شروع میکند:
در طول دوران دانشگاه و دوران تحصیل یک سری پروژههای درسی و تحقیقی در خصوص مسایل زنان و اسلام با کشور ترکیه داشتیم. البته در واقع این پروژهها رشته کاری من نبودند. اما از آنجایی که یک تعداد از این پروژهها به صورت گروهی انجام میشد، باعث ارتباط با این موضوعات شد و این اولین تجربه و آگاهی من از اسلام و مسلمین بود. البته من با این مطلب صرفا از جنبه کاری برخورد کرده و احساسم نیز نسبت به اسلام دقیقا به یک پروژه کاری ختم میشد. در این زمان تصویری که از اسلام داشتم، همان تصویری بود که اکثر اروپاییها و غربیها از اسلام دارند. تصویری کاملاً منفی از مذهبی که خصوصا زنان در آن بسیار تحت ستم و حقیر میباشند و از حق انسانی برخوردار نمیباشند! البته ناگفته نماند که کلاً از نظر مذهبی من نیز همانند بسیاری از غربیها بودم. یعنی غسل تعمید شده بودم و در کوچکی به کلیسا نیز میرفتم، اما رفته رفته که بزرگتر شدم، احساسم نسبت به کلیسا و مذهب تغییر کرد و وقتی بزرگ شدم دیگر اصلاً به کلیسا نرفتم. البته در باطن اعتقاد به خدا داشتم آن هم به دلیل اینکه میترسیدم اگر وجود او را انکار کنم و بعد ببینم که او وجود داشته است، چه خواهد شد و به همین خاطر سعی میکردم اصلاً به او فکر نکنم. ضمن اینکه بایستی اقرار کنم همیشه احساس میکردم گمشدهای دارم و همین حس مرا وا میداشت که به مسایل کنجکاوانه نگاه کنم و بعضا نیز نقادانه نسبت به مسایل اجتماعی و محیط اطراف خود برخورد کنم. به طور مثال پدر من یک انسانی است که شدیدا بر ضد خارجیها است و همیشه با لحنی توهینآمیز و با بیاحترامی از آنان حرف میزند. من همیشه از این حالت او متنفر بودم و اعتراض خود را نیز نسبت به این حالت او ابراز میکردم. ادب و مهربانی انسانها همیشه مرا تحت تأثیر قرار میداد و انسانهای مهربان و باادب را بسیار دوست میداشتم.
بعدها که متوجه شدم مهربانی یکی از صفات خداست مهربانی انسانها را نیز با این صفت خداوند ارتباط دادم، که انسانهای مهربان در واقع صفتی از خداوند را در خود دارند.
به هر صورت این حس جستجوگری به دنبال گمشدهای نامعلوم، مرا بر آن داشت تا مطالعات وسیعی را شروع کنم، هرچند که نمیدانستم به دنبال چه چیز بایستی بگردم، لذا هر مطلبی که با تفکر و عقل انسان مرتبط میخواندم از کتابهایی همانند «هنر دوست داشتن» اثر «اریک فرم» یا کتابهای «روش تمرکز حواس Meditation» تا کتب مذاهب مختلف. از سوی دیگر علاقه من به طبیعت باعث میشد که به مسایل خیلی عمیقتر فکر کرده و کلاً راجع به همه چیز تفکر کنم. حتی در دوران کودکی و نوجوانی نیز هرگاه مسألهای مرا ناراحت میکرد، به جنگل و پارک پناه میبردم و بالای یک درخت به مسایل فکر میکردم و این کار آرامش عجیبی به من میداد. درست در همین دوران که شدیدا به دنبال گمشدهام میگشتم و انواع و اقسام کتابها را مطالعه میکردم، مجبور شدم به خاطر تأمین هزینههای دانشگاه و زندگیام مشغول به کاری نیم وقت شوم. و بدین صورت در رستوران «مک دونالد» که بیشتر از دانشجویان استفاده میکند، مشغول به کار شدم. در اینجا بود که اولین بار با همسرم آشنا شدم. او نیز دانشجو بود و در همانجا مشغول به کار بود. پس از مدتی به علت اینکه در درس انگلیسی ضعیف بود قرار شد که برایش کلاس تقویتی بگذارم. یکی از روزها به طور اتفاقی او را سر سجاده نماز و در حال نماز خواندن دیدم. حالت او و این نماز که برای اولین بار در زندگی میدیدم شدیدا مرا تحت تأثیر قرار داد و بدین ترتیب احساس کردم از او میتوانم شبهات و سؤالهایی که در ذهن دارم ببرم. حس عجیبی داشتم، گویی به پیدا کردن گمشدهام نزدیک میشدم. من و همسرم در مورد مسایل مختلف زیادی با هم صحبت میکردیم. از مسایل اجتماعی سیاسی تا مسایل مذهبی. و من خوشحال بودم از اینکه بالاخره میتوانستم با شخصی راجع به این مسایل صحبت کنم. طبیعتا دیدن حالت همکارم در آن زمان مرا به سوی مباحث اسلامی نیز کشاند. تا آنجا که ساعتها بحث و گفتگو میکردم و من برای
شما باید در نظر داشته باشید
که یک تازه مسلمان
به دنبال صحیح انجام دادن
کارهایش است
و بعد در این کثرت اختلافات
انسان کاملاً گیج میشود
که چه کسی درست میگوید
و صحیحترین عمل کدام است.
صحبتی که با او میکردم اول سند حرف را از او درخواست میکردم. من همیشه عادت داشتم که در مورد هر مسألهای که میشنوم اول تحقیق کنم. سندش را بیابم و بعد آن را بپذیرم و بدین ترتیب مدتها به این نحو سپری شد که من سؤال میکردم و او که حالا همسرم است با دلیل و منطق و ارائه سند در صدد پاسخگویی برمیآمد. لازم به ذکر است که نقش زن در اسلام یکی از داغترین بحثهای ما بود.
من هرچه میگذشت احساس میکردم به گمشدهام نزدیکتر شدم، تا یک روز که احساس کردم کاملاً اشباع شدهام و در میان تمام مطالعاتم راجع به مذاهب و گروههای مختلف عرفانی و مذهبی از هند تا آفریقای جنوبی، اسلام تنها مکتب و مذهبی بود که با کلیه مسایل با دید بسیار منطقی برخورد کرده بود و شاید بتوان گفت برخورد علمی اسلام نسبت به یک سری از مسایل برای شخصی مثل من که همه چیز را از بعد علوم اجتماعی نگاه میکرد، عاملی قوی برای مسلمان شدن بود. و بدین شکل من اسلام آوردم و وقتی خبر مسلمان شدن خود را به او دادم او بلافاصله از من خواستگاری کرد...
|
واقعهی غدیرخم و شأن نزول آیهی شریفهی: «یا ایها الرسول بلغ..»
پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله پس از انجام مناسک حج، با جمعیت همراه خود، آهنگ عزیمت به مدینه فرمودند. [1] در باز گشت در روز «هجدهم ذیالحجة» [2] چون به غدیر رسیدند [3] فرشتهی وحی از جانب خداوند این آیهی شریف را آورد: «یا اَیٌّها الرَّسُولَ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلیکَ مِنْ رَبِّکِ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ...». [4] .
[ صفحه 92]
«ای رسول من، آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکردهای، و خدا تو را از شر آزار مردمان محفوظ خواهد داشت...».
از آیهی شریفهی فوق چنین برمیآید که:
1- از جانب خداوند موضوع جدید و بسیار حائز اهمیت، به مردم ابلاغ میشود.
2- پیامبر برای اولین بار در ابلاغ وحی به مردم دچار خوف و نگرانی میشود، چنانچه خداوند میفرماید: ما تو را از شر مردم محفوظ خواهیم کرد.
3- این حکم الهی کامل کنندهی دین و رسالت رسول خدا میباشد.
بعضی از مفسرین اهل سنت بر این عقیدهاند، که این آیه در اوایل بعثت نازل شده و در مورد جهاد و قتال با مشرکین است، و جمعی دیگر گویند، در مورد یهودیان است و عدهای نیز بر این عقیدهاند که در مورد احکام زنان میباشد. جمعی دیگر آن را دربارهی منزلت و فضائل علی علیهالسلام میدانند. [5] .
اگر این آیه در اوایل بعثت نازل شده باشد، پیامبر تکالیف بس خطیری، بدون نگرانی در مقابل مشرکین انجام دادند. [6] و اگر در اواخر عمر رسول خدا این آیه نازل شده باشد، پیامبر از جانب مشرکین و یهودیان، احساس خطر نمیکردند، چونکه در سال هفتم هجرت، آخرین پایگاه نظامی یهودیان (خیبر) در هم شکست و سرسختترین دشمنان اسلام، یعنی قریش، در فتح مکه به سال هشتم هجرت در برابر نیروهای عظیم اسلام تسلیم شدند.
[ صفحه 93]
آنچه مسلم است، پیامبر برای جان خود، خوف و هراسی ندارد، بلکه وی نگران حفظ و تداوم اسلام میباشد. چنین انتظار میرفت که اگر پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله این حکم الهی را ابلاغ میکرد، جمعیت همراه وی دست به شورش و عکسالعمل شدید زنند، چنانچه بنیان دین را به خطر اندازد و در جامعهی مسلمین اختلاف و هرج و مرج حاکم شود.
از امام محمد باقر علیهالسلام روایت شده است: رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله عازم زیارت کعبه بود، جبرئیل بر او نازل شد و از جانب خداوند متعال سلام کرد و گفت: «خداوند میفرماید که من پیامبری را از پیامبران گذشته قبض روح نکردم، مگر پس از کمال دین و اتمام حجت و برای تو دو موضوع باقی مانده است که میباید آن را به مردم ابلاغ کنی، یکی حکم حج ودیگری موضوع خلافت و ولایت است». [7] .
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله چون نسبت به قوم خود، خصوصاً از منافقین امت و تفرقه و ارتداد آنان در اندیشه بود و از دشمنی و نارضایتی جمعی نسبت به حضرت علی علیهالسلام آگاه بود، [8] انجام دادن این امر الهی را به تأخیر انداخت تا اینکه در غدیر خم برای سومین بار، جبرئیل بر او نازل شد و تأکید حق تعالی را بر آن حضرت، در نصب علی بن ابیطالب علیهالسلام به خلافت ابلاغ کرد. [9] .
براء عازب گوید: در بازگشت از حجةالوداع چون به غدیرخم رسیدیم، رسول خدا فرمود، ندا کنند، «الصلوة جامعة» و حضرت نماز را با همهی همراهان
[ صفحه 94]
به جای آوردند. [10] پس از فراغت از نماز، رسول خدا خطبهی خطیر خود را که فصل نوینی در تاریخ اسلام گشود، با حمد و ثنای پروردگار شروع کرد.
روایت است که سخنان پیامبر بیش از چهار ساعت به طول انجامید، و در واقع پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله کارنامهی بیست و سه سالهی خود را برای مردم شرح دادند. [11] و لزوم گرایش به «قرآن و عترت» را برای رهبری و سعادت خلایق پس از خود توصیه نمود و فرمود: «همانا این دو چیز گرانبها را که در میان شما میگذارم، خداوند مرا آگاه فرمود که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید که چگونه بعد از من با آنان رفتار میکنید». [12] .
سپس دست علی بن ابیطالب علیهالسلام را در کنارش ایستاده بود گرفت و تا آنجا بالا برد که سفیدی زیر بغلهایش نمودار گردید و همهی افراد او را شناختند و فرمود: «یا ایها الناس اولستُ اولی بالمؤمنین من انفسهم به قالوا: بلی، قال: اَوَ لیس ازواجی امهاتُهُم؟ قالوا: بلی یا رسولالله، فمن کنت مولاه، فعلیٌ
[ صفحه 95]
مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ مَنْ عاداه». [13] .
ای مردم آیا من از خود مؤمنان به آنها سزاوارتر نیستم؟ گفتند، آری، فرمود: آیا همسران من، مادران شما نیستند، گفتند آری، پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر کس که او را دوست میدارد و دشمن بدار دشمن او را.
و بنا به گفتهی احمد بن حنبل، پیشوای حنبلیها، پیامبر این کلام را چهار بار تکرار فرمود. [14] .
از ابوسعید خُدری، صحابی معروف نقل شده، هنوز مردم متفرق نشده بودند که این آیهی شریفه نازل شد: «... اَلْیومَ اَکْمَلتُ لَکُمْ دینَکُمْ و اَتَممتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً...». [15] .
«... امروز دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برایتان برگزیدم...».
پیش از نزول این آیه، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: ای گروه مؤمنین از امر پروردگار متعال اطاعت کنید و ولایت علی بن ابیطالب علیهالسلام را بپذیرید و به کلمهی «امیرالمؤمنین» او را بخوانید و با او به عنوان مقام خلافت بیعت کنید. [16] .
[ صفحه 96]
از ابوهریره روایت شده است که: عمر بن خطاب به علی علیهالسلام گفت: «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا عَلّی اَصْبَحْتَ مَولی کل مُؤمن و مُؤمِنَه». «به به تو ای علی که صبح و شام را درک نموده در حالی که مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی». [17] .
و بعد از عمر و ابوبکر، مردم هجوم آوردند و او را تبریک و تهنیت گفته و با وی بیعت کردند و به امر پیامبر زنان مسلمانان که همراه آنان بودند به علی علیهالسلام مبارک گفتند. [18] .
حسان بن ثابت که شاعر رسمی و گزارشگر پیامبر بود و در همهی سفرها او را همراهی میکرد، از رسول خدا، اجازه خواست که به میمنت این روز اشعاری بسراید. اشعار حسان بن ثابت به استناد مأخذ شیعه و بعضی از نویسندگان معتبر سنی، قدیمیترین سند در حدیث غدیرخم است. [19] .
>آیهی شریفهی «الیوم اکملت لکم دینکم..» از دیدگاه شیعه و سنی
>اهمیت واقعهی غدیر خم
|
در بیان شب زفاف حضرت فاطمه زهرا
در کتاب امالی شیخ علیه الرحمه در حدیثی آمده چون شب زفاف فاطمه (ع) فرارسید حضرت پیغمبر اکرم صلی علیه و آله و سلم شتر شهباء خود را در حالیکه آنرا مجهز برو پوشی نموده بود آورده و بدخترش فاطمه فرمود بر ناقه نامبرده سوار شود پیغمبر
[ صفحه 209]
زمام مهار ناقه را بدست سلمان داد و خود حضرتش از پشت سر ناقه را میراند در بین راه صدای افتادن چیزی را شنید مشاهده فرمود دید جبرائیل و میکائیل با گروه بسیاری از فرشتگان هبوط به زمین نمودند پس پیغمبر از سرفرود آنان بزمین پرسید چه باعث شده که شما بزمین فرود آمدید عرض نمودند آمدیم تا بعنوان همراهی عروس عالیه مقام را به خانه داماد عالیقدر حضت علی بن ابیطالب به بریم آنگاه جبرائیل و میکائیل با جمع ملائک و فرشتگان با خاتم پیغمبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله تکبیر گویان بخانه امیر اهل ایمان علی مرتضی علیهالسلام آمدند و از آن زمان تکبیر گفتن در عروسیها رایج و مرسوم گردیده است.
و نیز در کتاب تاریخ بغداد از این عباس روایت شده که گفته است در شب عروسی علیا مکرمه حضرت فاطمه علیهاالسلام موقعیکه او را به خانه حضرت علی مرتضی علیهالسلام میبردند.
حضرت رسولالله صلوات الله علیه در جلو و جبرئیل در طرف چپ و هفتاد هزار فرشته پشت سرش تسبیح گویان حرکت و تا طلوع فجر به تسبیح و تقدیس رب متعال اشتغال داشتند در شب عروسی حضرت ملکه ملک و ملکوت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در حالیکه عروس عالیه مقام را بخانه شوهرش حضرت علی بن
[ صفحه 210]
ابیطالب میبردند شش زن رجزخوانی نمودند.
دارد که اول آنان امالسلمه بود که چنین سرود:
سرن بعون الله یا جاراتی
و اشکرنه فی کل حالات
و اذکرن ما انعم رب العلی
من کشف مکروه و آفات
سرن مع خیر نساء الوری
تفدی بعمات و خالات
یا بنت من فضله ذو العلی
بالوحی منه و الرسالات
بارک لنا و احفظ محبیها غدا
حر اللضلی یا قاضی الحاجات
واها لهذا العیش واها واها
دوم ام هانی بود که چنین سرود
ان اباها سید الانام
و امها ملیکته الایام
و بعلها قسوره الا جام
و کاسر الاوثان و الاصنام
(واها لهذا لعیش واها واها)
سیّم فاطمه بنت زبیرابن عبدالمطلب بود که چنین سرود
واها ثم واها واها
لواننا نلنا المنی نلناها
ان اباها و ابا اها
قد بلغا فی المجد غایتاها
واها لهذا العیش واها واها
چهارم حفصه بود که در رجز خود چنین سرود
یا اخوتی انظرن مصباح الدجی
و من بها الناس کلا التجا
[ صفحه 211]
لو لم یکن للمصطفی وصیه
لیس لها فی الدهر کفویر تحبی
واها لهذا العیش واها واها
در بعضی نسخ آمده که حفصه چنین سروده است
فاطمه خیر نساء البشر
و من لها وجه کوجه المقر
فضلک الله علی کل الوری
بفضل من خص بای الزمر
زوجک الله فتی فاضلا
اعنی علیا خی من فی الحضر
فسرن جاراتی بها انها
کریمته بنت عظیم الخطر
(واها لهذا العیش واها واها)
پنجم عایشه بود که در رجز خود چنین سرود
ان اباها کان خیر الناس
و امها ملیکته الاجناس
و عمها الحمزه العباس
و بعلها ذوالشده و الباس
(واها لهذا العیش و اها واها)
ششم ام ایمن بود که در رجز خود چنین سرود
طوبی لها سیده النساء
ان اباها خیر انبیاء
و بعلها سید اوصیا
طوبی لاهل الارض و السماء
(واها لهذا العیش واها واها)
دارد که هنگام سرودن این اشعار در ربار بانوان اول هر بیت را تکرار مینمودند و تکبیر گویان وارد خانه گردیدند.
[ صفحه 212]
و در خبر آمده که حضرت رسولالله صلی الله علیه و آله حضرت علی مرتضی داماد بزرگوار خود را احضار و سپس دختر والا گهرش فاطمه را فراخواند آنگاه دست او را گرفته در دست علی علیهالسلام گذارده فرمود بارک الله فی ابنته رسولالله یعنی خداوند متعال برکت و خیر به تو در دختر رسول خدا قرار دهد.
و در خبر دیگر آمده حضرت، دست فاطمه را در دست علی گذارده و قال یا اباالحسن هذه ودیعته الله و ودیعته رسوله عندک یعنی ای ابوالحسن این ودیعه و امانت خدا و رسول اوست در نزد تو و در خبر دیگر آمده که حضرت رسولالله فرمود (مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان یعنی خوش آمدند دو دریائی که با یکدیگر بهم اتصال و ملاقات حاصل کرده و دو ستارهای که قرین یکدیگر شدهاند (بحارالانوار)
در این مقام مناسب دیدم اشعار در ربار ذیل را که از اختر طوسی است و الحق عالی است ذکر نمایم:
این شنیدستم که روزی خواجه والاتبار
احمد مختار یکتا گوهر درج فخار
[ صفحه 213]
بود مشغول عبادت در سرای خویشتن
با دلی خالی ز حب عالم بیاعتبار
ناگهان جبرئیل از دربار دادار جلیل
گشت نازل پیش آن مهر سپهر اقتدار
گفت یا احمد ترا بادا بشارت کز کرم
مالک دنیا و عقبی حضرت پروردگار
عقد زهرا ولی را بست در عرش مجید
پیش از آن کان امر اندر فرش یابد اشتهار
گفت من تزویج بنمودم کنیز خویش را
با گرامی بنده خود قاسم فرودوس و نار
در زمین اکنون تو هم ای آسمان مکرمت
مجلسی آورد فراهم خوشتر از دار القرار
نور را با نور کن تزویج با صد اهتمام
تا که گردد معنی نور علی نور آشکار
این بشارت را نبی چون از بشیر حق شنید
روی او بشکفت چون گل از نسیم نوبهار
ابن عم خود علی را خواند پیش خویش
ز آنکه در هر کار بودش مستشیر و مستشار
[ صفحه 214]
مجلسی آراست مانند بهشت جاودان
ونداران مجلس که خالی بود از عیب و عوار
ابنیاء بنشسته از هر سو ردیف اندر ردیف
اولیا استاده از هر سو قطار اندر قطار
آدم و حوا ز عشرت چون غلام و چون کنیز
حیدر و صدیقه را گشته ز جان خدمتگذار
موسی از یکسو بکف بگرفته ابریق بلور
عیسی از یکسو بکف بگرفته طشت زرنگار
یکطرف یعقوب با صد شوق می پاشید آب
یکطرف ایوب با صد شوق می افروخت نار
نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و شعیب
لوط و اسماعیل و هود و صالح پرهیزکار
هر یکی در پیش روی حضرت خیر البشر
از پی اظهار خدمت کرده شغلی اختیار
در فلکها اختران از شور آن فرخنده سور
با سرور و عیش شادی گشته از هر سو بکار
در چنین مجلس که وصفش را شنیدی مصطفی(ص)
از پی صرف طعام و آبهای خوشگوار
[ صفحه 215]
خطبهی غرا بخواند و بست با صد خرمی
عقد مهر و ماه را چون حکم یزدان استوار
ز آن سپس بنمود آن شاهنشه کون و مکان
حضرت صدیقه را بر ناقه شبها سوار
ز آن همایون ناقه فرخنده پی با صد سرور
داشت سلمان از پی فخریه بر دوشش مهار
بود جبریلش بصد عزت روان اندر یمین
بود میکالش بصد شوکت روان اندر یسار
با دل خرم عقیل و حمزه و جعفر ز پی
تیغها بگرفته بر کف با هزاران اقتدار
دختران پاک عبدالمطلب خرد و بزرگ
تهنیت گویان بدند اندر قفایش رهسپار
عترت عبدالمناف از وجد آن خرم زفاف
با زنان مصطفی بودند شاد و شادخوار
حور و غلان و ملک از هر طرف با صد شعف
گرد او صف بسته بودندی هزار اندر هزار
با چنین عزت بیاوردند آن صدیقه را
تا در دولت سرای والدهشت و چهار
[ صفحه 216]
دست هزار را نبی بگرفت و در دست علی
داد و آنکه دادشان در حجله شادی قرار
شاد شد خورشید گردون نبوت را روان
زهره زهرا چو آمد مشتری را در کنار
عن ابیایوب الانصاری قال ان النبی (ص) مرض فاتته فاطمه سلاماللهعلیها و بکت فقال یا فاطمه ان لکرامته الله ایاک زوجک من هو اقدمهم سلما و اکثرهم علما ان الله تعالی اطلع الی اهل الارض اطلاعته فاختارنی منهم فجعلنی نبیا مرسلا ثم اطلع اطلاعته فاختار منهم بعلک فاوحی الی ان ازوجه ایاک و اتخذه وصیا یا فاطمه منا خیر الانبیاء و هو ابوک و منا خیر الاوصیاء و هو بعلک و منا خیر الشهداء و هو حمزه علم ابیک و منا من له جناحان یطیر بهما فی الجنته حیث شاء و هو جعفر ابن عم ابیک و منا سبطا هذه الامته و سیدی شباب اهل الجنته الحسن و الحسین و هما ابناک والذی نفسی بیده منا مهدی هذه الامته و هو ولدک (از نیابیع الموده صفحه 634) این حدیث نورانی معتبر در کتاب منتخب الاثر و هم در نیابیع الموده مندرج است از ابو ایوب انصاری روایت شده که هنگامیکه مریض شد حضرت نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم
[ صفحه 217]
حضرت فاطمه دختر والاگهرش بعیادت پدر بزرگوار آمده و بر عارضه بیماری آنحضرت گریست.
حضرت ختمی مرتبت بدختر گرامیش فرمود بلحاظ کرامت و ارزش و رفعت مقام و احترامی که ذات احدیت عنایته بتو داشته بدین جهت تو را بزوجیت و همسری کسی در آورد که در اسلام از دیگران اقدم و اسبق و جلوتر و از حیث علم و عرفان و دانش مقامش از همه خلایق بالاتر وبیشتر است و آن علی مرتضی است.
همانا ذات قدوسی جهات الوهی توجه و عنایت و تجلی خاصی بر اهل ارض عالم امکان فرمود و از میان کل ماسوا مرا اختیار کرد و برگزید و مقام نبوت ختمیه و رسالت مطلقه را به من عنایت و عطا کرد سپس تجلی دیگر فرمود باهل ارض و از میان همه آنان شوهر عالیقدر تو را که شخص علی مرتضی است مختار و برگزیده خود قرار داد و به من وحی فرمود تا تو را به عقد ازدواج او درآورم و او را وصی خود قرار دهم دخترم فاطمه بدان که خیر الانبیاء که از تمام آنان اشرف وافضل و مقام و مرتبهاش از همه عالیتر و بهتر است از ما است و آنکس منحصرا پدر تو میباشد (تو چنین پدری داری) که اشرف ما فی الوجود در تمام عوالم غیب و شهود است).
[ صفحه 218]
و بعد از پدرت از حیث اشرفیت و افضلیت بهترین اوصیا در نظام کل از ما است و او منحصرا شوهر عالیمرتبه تو شخص علی مرتضی است.
و نیز بهترین و شریفترین شهیدان از ما است و آن بزرگوار حمزه عموی پدرت میباشد و از ما است کسی که خداوند متعال دو بال ملکوتی باو عطا فرموده است که بوسیله آن در بهشت بهر جا خواهد در طیران است و آن بزرگوار جعفر پسر عموی پدرت میباشد. و نیز از ما است دو سبط این امت و دو سید و آقای جوانان اهل جهت و آن دو بزرگوار دو فرزند دلبند تو میباشند که حسن و حسین نام دارند. آنگاه فرمود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و الذی نفسی بیده منا مهدی هذه الامته و هو من ولدک: قسم و سوگند به آن کسی که جانم در دست قدرت مطلقه اوست که از ما است مهدی این امت و آن بزرگوار از فرزندان معصومین تو میباشد.
آنکه کند نور وی آخر ظهور
ساحت دنیاست ورا کوه طور
دست شریعت بقدومش بلند
پست شود هر چه بود ناپسند
مهدی موعود شه بینظیر
عیسی و خضریش ندیم و وزیر
[ صفحه 219]
وارث اوصاف همه انبیاء
معدن اوصاف همه اولیاء
در این مقام نسبت بمدح بانوی ملک و ملکوت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و فرزندان گرامیش قصیده طیبه از استاد عالیمقام حجه الاسلام علام قمقام عارف سبحانی آبته الله حکیم الهی قمشهای مرحوم حاج شیح مهدی اعلی الله مقامه الشریف بخاطر رسید که ذکر آن را اینجا مناسب دیدم و آن اشعار درباره این است.
به برج معرفت گردون درخشان اختری دارد
به جیب خود سپهر عشق تابان گوهری دارد
به باغ وحی و بستان نبوت گلبنی باشد
که آن گلبن هزاران باغ گل در هر پری دارد
به بستان ولایت تازه سرو قامتی یابی
که آن قامت چو غوغای قیامت محشری دارد
به چشم از کحل ادراک حقایق سرمه بینش
بگوش از گوشوار علم و ایمان گوهری دارد
فلک ز آن حلقه گیسوی مشکین چنبری گیرد
ملک ز آن نرگس شهلای رضوان ساغری دارد
از آن مشکین گیسو لیلته القدر آیتی باشد
وز آن خندان لب لعل آب حیوان مظهری دارد
[ صفحه 220]
زمین هر محفل از اشراق رویش شاهدی بیند
فلک هر جانب از انوار حسنش اختری دارد
جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افروزد
بهشت از لطف او بر دوستانش کوثری دارد
وقارش بر قد و بالای عصمت زیوری بندد
شکوهش بر سر از سلطان عزت افسری دارد
به براز اطلس زیبای جنت حله دیبا
به سر از فاق لولاک نبوت معجری دارد
در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع
که چون شاه ولایت شام وصلش همسری دارد
سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بیفروزد
که در جیب فلک رفعت شبیر و شبری دارد
امیر دین از آن برج ولای آسمان رفعت
به از مه یازده تابنده مهر انوری دارد
حسن خلق و حسین افسر علی قدر و محمد فر
که او چون شاه صادق ماه مذهب جعفری دارد
دگر موسی کاظم پس علی فرزند دلبندش
که در ملک رضا آن والی حق کشوری دارد
[ صفحه 221]
دگر سلطان تقوی خسرو یکتا تقی دیگر
نقی پاک جان آن کو حسن فر عسکری دارد
دگر غوث زمان قطب جهان آن معنی قرآن
امام انس و جان قائم ولی داوری دارد
بلی دخت پیغمبر طهر اطهر شافع محشر
به طالع یازده رخشنده ماه و اختری دارد
ز غوغای قیامت کی هراسد شیعه پاکش
که چونان عصمت کبری شفیع محشری دارد
عجب نبود (الهی) را گر ایمن باشد از دوزخ
که از مهرش دلی روشن چو مهر خاوری دارد
|